خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی

ساخت وبلاگ
 

مواجهه اداری یک روحانی و روحانیزاده با یک رئیس خانزاده در یزد

 
 
از زمانی که در اداره تلفن یزد مشغول شدم چیزی جز دزدی ، ارتشاء ، تبعیض و به طور کلی فساد اداری نمی دیدم ؛ و مهم این بود که من را به عنوان این که آقا زاده هستید ، نوه آقا آسید یحیی هستید ، از دودمان محترمی هستید ، سلامت و صداقت رفتار دارید ، شیوه رفتار منطقی و مؤدبانه با مردم را می دانید ، و...با وعده و وعید پست های بالا ( اگرچه برای خودم هم قابل باور نبود ) استخدام کرده بودند و به هزار ترفند به تحصیلداری ، که قبل از من شخص معاون و شخص حسابدار ظاهرا" از عهده اش بر نیامده بودند ، گماشته بودند .
 
واقعیتش این است که مردم شهریزد غریب پرست بودند ، و در آن دهه ی 1320 و با تحولاتی که در تهران به وجود آمده بود تصور می کردند که حال هرکس که از تهران بیایدبا فرهنگ تر و درستکارتر است ؛ و به زودی به کارمندان از تهران آمده ، که البته همه تهرانی نبودند ، اعتماد کرده بودند .
 
رئیس اداره تلفن یزد که چنین وضعی دیده بود دست به سوء استفاده ای گسترده زده بود . مثلا" نزد حاج آقا حسین ، عطار مشهور یزد رفته بود و چند صندوق چای ! مقدار زیادی ادویه جات و ... خریده بودو بعد به بهانه ی این که پول نقد همراه ندارد و نسیه می برد ؛ چندسال بود که مبلغ را نمی پرداخت و بعد توقع داشت که حاج آقا حسین سر ضرب بیاید بدهی تلفنش را بپردازد ! ؛ همینطور صرفنظر از شیرینی ئی که از مغازه حاج خلیفه علی رهبر خریده بود و دفعه ی بعد به وی نداده بودند از مغازه پارچه فروشی یک یهودی کلٌی پارچه های متفاوت به نسیه برده بود ؛ از حاجی حسین قالی فروش قالی به نسیه برده بود و از حاج میرزا محمد بلوری مقدار بسیار زیادی کالا های گرانقیمت که تعجب کرده بودند چگونه یکی که از تهران آمده است لوازم اصلی زندگی خود را خرازی فروشی ها باید از تهران به یزد وارد کنند از یزد می خرد و بهای هیچ یک از این کالاها را حتی به صورت چند قسط اولیه نپرداخته بود . حال چگونه می شد از ایشان مطالبات را به سهولت دریافت کرد ؟!!! ( گرچه غالبا" هم به اعتبار این که با رئیس یک اداره دولتی طرف اند و اعتبار دارد بدهی هایشان را به موقع پرداخت می کردند ) .
 
او هم طبیعتا" تلفن بدهکاران را قطع نمی کرد؛ امٌا مکررا" بر سر من فشار می آورد که برو مثلا" طلب های متراکم شده پنج - شش سال اخیر را وصول کن ! و باید کتبا" راپورت دهید تا اداره به تکلیف خود عمل نماید » . حالا بنده چگونه راپورت می دادم که چرا حاج حسین قالی ئی بدهیش بابت تلفن را نمی پردازد ؟ . چند بارهم گزارش کردم که گزارش ها را از بین برد ، امٌا برعلیه نادرستی مردم یزد !!! و تنبلی کارمندان یزدی !!! برای تهران گزارش کرده بود که معاونش که اوهم در این مورد ناراحت شده بود مخفیانه به من گفت و من هم این بار مخفیانه گرارشی مفصل تهیه دیدم ؛ امٌا به پست ندادم چون مطمئن بودم که رئیس اداره پست نامه را می شناسد و به رئیس اداره تلفن می دهد ...
 
 ؛ و بعد از دو - سه سال که حقوقم را نپرداخته بودند و فقط مساعده پرداخته بودند یک حقوق ماهی هفتاد ریال !!! پیشنهاد کردند و وقتی با اعتراض توام با حقخواهی من مواجه شدند با خنده و تمسخر می گفتند که این مدت که همیشه در اداره نبودی و دنبال کارهای شخصی هم می رفتی ، خودت هم می دانی که ماهانه لااقل دو - سه برابر این مبلغ هم از مردم « حق حساب » گرفته ای و« هوائی » داشتی ، دوچرخه نو هم که زیر پایت گذاشته ایم که خودمان نداریم ، یک خط تلفن هم که رایگان به منزلتان ( هنوز ساکن منزل پدرم بودم ) کشیده ایم ؛ رئیس اداره برق هم که به خاطر ما یک سیم برق به منزلتان کشیده و یک لامپ روشن همیشه داری ....
بقیه اش را راست می گفتند ؛ امٌا بنده دیناری بابت « حقٌ حساب » از احدی نگرفته بودم و یک شاهی هوائی نداشتم ؛ و آنها چون خودشان در آمدها ئی نامشروع داشتند باورشان نمی شد که من از مردم حق حساب نمی گیرم مگر اینکه بسیار بسیار ساده لوح باشم ! . متوجه شدم که در اداره یک غریبه هستم که نمی خواهند حضور داشته باشم و سر از کارهایشان دربیاورم . چند بار از اداره قهر کردم و مدتی به اداره نرفتم که برایشان مهم نبود . چون مطمئن بودند که پول اداره را به جائی نمیبرم و بالاخره پرداخت می کنم . تا اینکه پس از سال 1309 ، از اوائل سال 1312 بازهم شروع کردند به گروکشی و هرچندماه به چند ماه تاخیر در پرداخت حقوق .
 

 

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , فساد اداری در زمان رضا شاه , اداره تلفن, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 1001 تاريخ : دوشنبه 30 دی 1392 ساعت: 9:30

دزدی های اداری رضا شاهی
من و اکثر قریب به اتفاق روحانیانی که در آن زمان به استخدام شرکت ها و ادارات دولتی رضا شاهی در یزد در آمده بودیم به یک کار تقریبا" غیر ممکن دست زده بودیم . علاوه بر آنکه قصد عمٌال حکومتی هتک حیثیت روحانی و روحانیت و نهایتا" مذهب اسلام بود که از نظرمالی و البته برای همه ی کارمندان کمتر امکان داشتکه بتوانی فقط با حقوق ماهانه زندگی کنی ( در قریب به 30 سالگی با وجود اینکه عصر ها هم شغل آزاد داشتم ، برخلاف عرف خاندان روحانیت هنوز ، به دلیل دوران نسبتا" بیکاری و از سرمایه خوریِ خلع لباس ، و عدم پرداخت حقوق ماهانه ی به موقع خود ، و بلاتکلیفی پس از چندسال کار در اداره تلفن ، هنوز نتوانسته بودم ازدواج کنم ) و به دزدی کشیده نشوی به خصوص که میبایست دائما" به رؤسای خود حق حساب هم بدهی ! .
یک نمونه این بود که برای دوبرادر که همسایه بودند ، یکی تاجر بسیار پولدار و دیگری یک بزاز معمولی ، تلفن کشیده بودند و هزینه تلفن تاجر را شش برابر !!! هزینه تلفن پارچه فروش نوشته بودند که بنده تحصیل ( وصول ) کنم ؛ غافل از اینکه یزدی ها اخلاقی داشتند و هنوز هم ( در سال 1347 ) دارند که نه دوست دارند سر کسی کلاه بگذارند و نه دوست دارند که کسی کلاه سرشان بگذارد . باستانی ، رئیس اداره ، میگفت اگر سه برابر هم بتوانی از وی وصول کنی خوب است ، ماهم کاری می کنیم که به تو بپردازد ؛ بعد هم یک مامور تامینات نزد تاجر رفته بود و با شکوه از افشاگری های وی نزد دیگران وی را ترسانده بود و لابد او هم حق و حسابی گرفته بود و رفته بود .
در اینگونه موارد نهایتا" مشتری شاکی می شد ، به اداره می آمد و رئیس یا معاون یا حسابدار به هر عنوان که بود پولی برای جمع خود از وی می گرفتند ؛ و کاسه کوزه ها را سر ما پائین تری ها می شکستند ؛ و حتی از دروغگوئی و بردن آبروی من و امثال من ابائی نداشتند ، سهل است ، ما از کجا میفهمیدیم ؟ شاید گزارشی هم علیه من و امثال من روی پرونده هایمان می گذاشتند و به مرکز هم گزارش می کردند .
یکی دیگر از کارهای رئیس ( چون من از معاون و حسابدار که آنها بی فرهنگ تر و اصولا" روستائی بودند کوچکترین فرمانبری نداشتم )  این بود که روی برگه ای می نوشت یک ریال ، دو ریال یا پنج ریال به حامل برگه بپردازید که اگر نمی دادم آن را تخطی از دستور اداری گزارش می کرد و اگر میدادم ( که نهایتا" هم بالاجبار می دادم ) بالغ بر حدود ثلث حقوق ماهانه ام می شد و وقتی اعتراض میکردم می گفت : جانماز آب نکش ! . کجای دین و مذهب گفته است که حقٌِ حساب ( رشوه ) نگیری ؟ حالا اکر نمیگیری ، که حتما" میگیری ! ، از بی عرضگی خودت است . آنوقت میخواهی کارمند اداره هم باشی ؟!! ؛ حال آنکه قاعده این بود که آنان صورتحساب مشتری ها را برایم فهرست کنند و من هم پس از وصول بنا به قبض ( فرم ) چاپی زیر به تحویلدار یا در واقع حسابدار اداره که صندوقدارهم بود تحویل دهم و رسید بگیرم :
تاریخ ... ماه ... شمسی      ... شهر .... قمری  نمره ...
        شرکت سهامی کل تلفن ایران
( محدود )
مبلغ...........................بتوسط..........
 

از بابت .........................واصل گردید .
               تحویلدار ... 

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جوادآیت اللهی , دزدی های اداری رضا شاهی , اداره تلفن یزد , هزینه های دولتی, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 926 تاريخ : يکشنبه 29 دی 1392 ساعت: 22:22

 

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 859 تاريخ : شنبه 28 دی 1392 ساعت: 22:41

 زد و بند اداری ، رشوه پردازی ، خوشخدمتی ، خود شیرینی ،

توطئه علیه رقیب ، و... رابطه

مسائلی اداری استخدامی که در سالهای 1309 و 1310 در اداره تلفن یزد برایم پیش آمد ، وهرچه بیشتر و بهتر و سالمتر کار می کردم نتیجه ای منفی و منفی تر می گرفتم سبب شد که از پی چاره جویی برآیم ، و آنها که قبل از من در ادارات شاغل شده بودند مثل آقا سید محمد ، افصح زاده ، شکوهی ، علیین و آقا شیخ احمد اوقاف می گفتند که باید « زد و بند » داشته باشی ؛ والٌا هرچه هم خوب کار بکنی آنچنان که باید و شاید مؤثر واقع نمی شود ؛ و چه بسا برعکس ...
زد و بند هم انواع و اقسام داشت :
- گرفتن رشوه یا در واقع دزدی و پرداخت بخشی از آن به مافوق که می گفتند تا رئیس کل شرکت تلفن در تهران ساری است و از ام.ر جاری .
- خوشخدمتی یعنی خدمت مجانی به مافوق مثل معاون اداره که می رفت برای منزل رئیس گوشت خوب ! می خرید ؛ یکی از کارگران سیمکشی برای خانه رئیس آب از چاه می کشید و لباسهایشان را نزد رختشوی محل می برد ، و..
- خود شیرینی که به رغم مخالفت ظاهری یا باطنی رضا شاه القاب و عناوین و چاپلوسی و تملق از حد گذشته بودند ...
- توطئه کسانی که در این موارد شریک بودند برعلیه اعضاء سالم و وظیفه شناس
- رابطه که ماحصل این چند قلم و نظایر آنها بود ؛ به اضافه ی حتی یک سلام و علیک صمیمانه و مؤدبانه که البته من به توصیه دوستانم در صدد برآمدم که البته بنا بر هنجارهای سالم آن زمان در پی استقرار رابطه با فرادستی های خود بکوشم . رسمی که در آن زمان چند سالی بود رایج شده بود این بود که برای شروع رابطه رقعه ی تبریکیه بفرستیم . من هم در سالهای 1310 و 1311 رقعه تبریکیه برای مدیر کل شرکت تلفن ایران فرستادم ، غافل از این که مافوقم ، یعنی رئیس اداره تلفن یزد ، این کار را نوعی دورزدن خود می پندارد ؛ عصبانی می شودو وی که هرساله دو - سه من شیرینی یزدی ( باقلوا - قطاب - سوهان خانی - حاجی بادام - پشمک - و...) برای مدیر کل می فرستاده است حال چهار - پنج من می فرستد تا رابطه مرا در نطفه خفه و خنثی کند که مبادا حتی به احتمال یک در هزار مورد توجه مدیر کل قرار بگیرم .
و امٌا رقعه تبریک من در سال 1310 :
بتاریخ 24/12/1310 
تصدق حضور مبارک گردم
در عید سعید ِ نوروز و سال جدیدِ فیروز تبریکات صمیمانه و ادعیه خالصانه خود را تقدیم حضور مبارک داشته مزید عزت و بقای سلامتی آنوجود مبارک را از خدای متعال خواستارم - تصدقت تحصیل دار و مخابره چی تلفن یزد . میرزا جواد آیت اللهی
*
پاسخ تبریک طی یک نامه رسمی به نمره 136 مورخ11/1/1310 :
نمره پاکت 65 و ملصق به تمبر ی به مبلغ شش شاهی با عکس رضا شاه :
آقای میرزا جواد آیت اللهی تحصیلدار تلفن یزد
کارت تبریکیه جنابعالی که مبنی بر تبریک عید بود واصل و مورد امتنان گردید ؛ امید است بر شماهم مبارک باشد .
از طرف مدیر کل . نیکنام ؟      
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : زد و بند اداری , رشوه دهی , رشوه پردازی , خوشخدمتی , خود شیرینی , توطئه علیه رقیب اداری , رابطه مداری, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 971 تاريخ : شنبه 28 دی 1392 ساعت: 21:59

 

وقتی که رضا شاه از یزد و یزدی خوشش نمی آمد
 
از مسائل اداری زمان سلطنت رضا شاه که از یزد و یزدی خوشش نمی آمد ، و گویا کمر همٌت به عقب انداختن این شهر نسبت به سایر شهر های بزرگ ایران بسته بود (1) ، این بود که حتی الامکان رؤسای ادارات و حتی معاونان آنان را از غیر یزدی ها انتخاب کند و سایر کارمندان را که اکثرا" یزدی بودند در درجات پائین به حالت درجا و حتی عقب رفت نگهدارد . به این منظور حتی الامکان بزرگزادگان ، روحانیان و روحانیزادگان یزدی را به هر تدبیری بود و به خصوص با وعده وعید استخدام می کردند ؛ حقوق آن را بدون اینکه مسئله ای در پرداختش وجود داشته باشد تا آن زمان که می توانستند نمی پرداختند ، شاق ترین کارها را به ایشان که طلبکار بودند و حقوقشان در گرو بود ارجاع می دادند و با کوچکترین اعتراضی از سوی ایشان آنان را مخالف معرفی می کردند و پرونده سازی و ...که گاه مستخدم نمی دانست که چه پرونده قطوری از وی در تهران وجود دارد و هیچگاه رئیس و معاون نخواهد شد ، برعکس ممکن است روز به روز از مقام اداری و چه بسا از دریافتی وی بکاهند .
در شرکت های عمومی مثل تلفن و برق و ... چنین مواردی بسیار ضعیف تر بود مگر در همین شرکت تلفن که ، برعکس ، به خاطر همکاری تنگاتنگ تامیناتیش با حکومت رضا شاهی نمیبایست به دست یزدی هائی که تقریبا" همگان پاکنهاد ، خیر اندیش ، درستکار و با مردم صادق بودند بیفتد . عمٌال حکومت در یزد از زمان مشروطیت به این نتیجه رسیده بودند که مردم شهر یزد ذاتا" درستکار ، مؤمن و به جامعه وفا دارند امٌا برخی از کسانی که از آبادی های جنوب این شهر هستند می توانند استعداد حرص و طمع مال و مقام به هرقیمت و حتی به قیمت خیانت به یزد و یزدی ها را داشته باشند ؛ و به این دلیل بود که از استخدام داوطلبان اینگونه آبادی ها در شهر یزد استقبال می کردند و حتی آنان را به صورتی غیر مستقیم گارد و خبر چین خاص رؤسای غیر یزدی قرار داده چه بسا به زودی به مقام معاونت منصوب می کردند .
این بود که ترکیب شرکت تلفن یزد ترکیبی سیاسی - امنیتی هم محسوب می شد ؛ به خصوص که اصولا" رئیس آن در سال 1309 را می گفتند از عمٌال تامیناتی تهران و دارای پرونده سرقت و تجاوز در آن شهر بوده است .
اعضاء شرکت تلفن یزد در حوالی سال 1310 تا آنجا که من به یاد دارم :
1 - بوستانی
2 - محمد وارسته
3 - حسین تفتی
4 - میرزا جواد آیت اللهی
5 - یدالله اکرمی
6 - علیمحمد خان واقف زاده
7 عباس  سرایدار و آبدارچی ، و سه چهارنفر دیگر به عنوان کارگر سیمکش و نصٌاب و...    
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 856 تاريخ : جمعه 27 دی 1392 ساعت: 2:42



چه کسانی در یزد 1310 صاحب تلفن بودند ؟
 
از اوٌل تقاضای تلفن کاملا" بر حسب نیاز نبود . شرکت تلفن یزد تابع شرکت تلفن کل ایران بود که آنهم می گفتند با مجوز اداره تامینات ( آگاهی ) کشور تاسیس شده ، تامیناتی ها در آن سهم دارند ؛ و یکی از وظایف آن خدمت مخفیانه به تامینات کشور است . تامینات بخشی از نظمیه بودو بنابر این ماموران نظمیه یزد در ایجاد و توسعه تلفن یزد نقش داشت ؛ از جمله و بیش از همه به منظور تامین درآمد شرکت تلفن و نهایتا" سود سهامداران آن که برخی هم از همین تامیناتی ها در مرکز بودند ماموران حکومتی و نظمیه و امنیه به هرکسی که قدرت خرید تلفن و پرداخت آبونمان آن داشت توصیه ( و عملا" مجبور ؟ ) می کردند که به دلیل حفظ امنیت ، تامین ، اهمیت شغل یا مقام و منزلت اجتماعی خود ، یا همه ی اینها ... باید تلفن داشته باشد .
از طرف دیگر بزرگان یزد که به خصوص از زمان مشروطیت دچار تفرقه و تشتت شده بودند و با کینه هائی شتری دست از سر یکدیگر برنمی داشتند به منظور غیبت و یحتمل بدگوئی و... ، غافل از جاسوسی های تامینات یزد از راه تلفن ، وسیله خوبی برای مراودات روزمره خود یافته بودند ؛ به اضافه ی اینکه اگر امروز ( سال 1347 ، زمان حکایت کردن این خاطره ) اتوموبیل پرستیژ می آورد، آن روزها یک دستگاه تلفن همین کار را می کردو نشانه اعتبار مالی و تا حدودی مقام و منزلت اجتماعی صاحب تلفن بود .
مثلا" همین آقا میرزا عباس اتحادیه (1) که یکی از تجٌار عمده یزد بودبرای تلفن دارشدن در باغ - منزلش که در ابتدای کوچه بیوک یزد بود مبلغ کلانی برای چند هزار متر سیم ، حدود یکصد میخ طویله و مقره ، چند عدد دیرک چوبی ، و ... یکدستگاه تلفن عالی ، حق سیمکشی و نصب تلفن ، و... از اداره تلفن در محله شاهزاده فاضل تا باغ - خانه اش داد که با منافع آن مبلغ ، حقوق یک ماه ده - دوازده نفر اعضاء شرکت تلفن یزد تامین شد .
صاحبان تلفن یزد در حوالی 1310 - 1312 :
ادارات دولتی مثل حکومتی - نظمیه - امنیه - عدلیه - 
شرکت های خدمات عمومی مثل اداره برق - بانک
مراکز درمانی مثل مریضخانه - حکیمباشی - دکتر طاهری - داروخانه اسلامیه - کوثر دندانساز
تجٌار و تجارتخانه های بزرگ مثل اتحادیه - گلشن - حاجی علی اکبر ریسمانی- سروش بهرام - رشید بهرام
کارخانه ها چون کارخانه درخشان - کارخانه اقبال
گاراژها مثل گاراژ رسولی - گاراژ ناجی 
و تقریبا" تمام کارمندان شرکت تلفن یزد 
کارمندان آن زمان شرکت تلفن یزد چه کسانی بودند ؟
 
(1) آقا میرزا عباس اتحادیه ، پدر شوهر دختر سوم آقا میرزا جواد آیت اللهی   
 

 

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , اداره تلفن ( مخابرات ) یزد , تامینات رضا شاهی , باجگیری غیر مستقیم, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 998 تاريخ : پنجشنبه 26 دی 1392 ساعت: 12:59

 


مدیریت تلفن ( مخابرات ) در یزد 1309

شعبه شرکت تلفن یزد هم به جهاتی تابع شعبه شرکت تلفن ملی در کرمان بود و تعداد خطوط آن در سراسر شهر بسیار محدود و مربوط به مراکز حکومتی یا به اصطلاح ادارات دولتی شهر ، چند صاحب صنعت ، بازرگانان بزرگ و اعیان های ثروتمند می شد .
*
یکنفر ظاهرا" بنا به آشنائی و ارادتی که به پدرم و آیت الله العظمی آقا سید یحیی موسوی یزدی ، پدربزرگم ، داشت واسطه شد تا من ، بنا به اضطرار ، از سال 1309 بنام حسابدار در شرکت تلفن یزد مشغول به کار شوم .
امٌا قضیه به این سادگی نبود و مثل اکثر قریب به اتفاق استخدام های آن زمان خشت اوٌل بنا کج نهاده شده بود . حکومت رضا شاه عموما" سعی به استخدام روحانیان خلع لباس شده در ادارات دولتی و شرکت های وابسته داشت تا نه تنها به زعم خود از لشگر دشمن ( روحانیان ) بکاهد ، بلکه احتمالا" بر عمٌال وفادار خود بیفزاید ؛ و از همین رو انواع تبعیض استخدامی علیه من و امثال من روا می داشتند ؛ و حتی رئیس شرکت تلفن یزد ظاهرا" به شوخی امٌا در باطن به جدٌ مرا شیخ جواد صدا می زد تا به این ترتیب به خیال خود مرا سنٌت گرا و عقب مانده معرفی کند ؛ و منٌتی بگذارد که با این وجود مرا استخدام کرده است ! ؛ حال آنکه اکثرا" وقتی نامه ای مفصل مینوشت غلط هائی املائی داشت که من باید آنها را تصحیح و نامه را ویرایش می کردم ، یا وقتی در حساب سیاق در میماند مرا به کمک می طلبید ...
در ابتدای استخدام چند روزی به من کار ندادند تا تشنه و به اصطلاح حریص کار بشوم .؛ و بعد گفته شد که شما البته حسابدار شرکت هستید ؛ ولی چون فعلا" مدت کوتاهی حسابدار سابق سر جایش هست به عنوان معاون ( به یزدی : وردست ) او ، و در عین حال به منظور آشنائی هرچه بیشتر با شیوه ی کارِ مشترک ، کار تحصیلداری را انجام دهید .
مردم آن زمان یزد اصولا" حکومت رضا خانی را یک مرجع قلدر ، غاصب و باجگیر می دانستند که بنا به « زور » حکومت می کند؛ و بنابر این میبایست به هرقیمت و به هر ترفندی از هرگونه پرداختی به وی تا هر زمانی که امکان داشته باشد اجتناب کرد و شرکت تلفن یزد هم که نزد مردم حکومتی پنداشته می شد در آن زمان از این امر مستثنی نبود و مطالبات انبوه معوقه داشت ؛ که حتی حقوق ماهانه چند نفر از اعضائش در گرو وصول این مطالبات قرار گرفته بودند . در آن زمان برای وصول طلب های اداری و بسیار به ندرت طلب های بازاری از مردم شهرهائی چون ت ، ر ، و س که به قلدری و شرخری شهره بودند در یزد استفاده می کردند . امٌا تحصیلدار از ت آمده آن زمان ظاهرا" موفق نشده بود که به زبان خشک قانون به وصول طلب ها بپردازد و به این نتیجه رسیده بودند که اگر نوه آیت الله العظمی به سراغ بدهکاران برود و با زبان خوش گفتگو کند به نتیجه می رسد ؛ و شغل ما نیز حفظ می شود .
بازهم بر اثر اضطرار ، به ناچار تحصیلداری را موقتا" پذیرفتم ، و در قدم اوٌل متوجه شدم که آقای ت ، تحصیلدار قبلی ، وقتی به سراغ تجٌار بزرگ و قدرتمند شهر برای وصول طلب شرکت می رفته است با قول این که تا سه ماه دیگر به آنها مراجعه نکند مثلا" پنج شاهی تا ده شاهی انعام ( همان رشوه ) می گرفته است که بخشی را نیز به رئیس حسابداری ، و وی نیز به رئیس شرکت می پرداخته است حال آنکه با این طلب انباشته تلفنچی ها و کارگران شرکت سه ماه بوده است که از دریافت حقوق محروم بوده اند .
قبل از این که از اعضاء شرکت تلفن یزد در آن زمان نام ببرم سعی می کنم ببینم تلفن داران آن زمان در شهر یزد چه کسانی بودند و در عدم پرداخت چه بهانه ای می آوردند ...  
 

 

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , تاریخ اجتماعی یزد , تاریخچه اداره تلفن ( مخابرات ) , خصوصی سازی , نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 803 تاريخ : چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت: 23:33

 
تلفن در یزد
 
پس از جریان خلع لباس روحانیان در یزد که در واقع نوعی کودتا برعلیه قدرت ، شغل ، امرارمعاش و مقام و منزلت روحانیان بود ؛ و جلوگیری از فعالیت تقریبا" تمام روحانیان یزد ( مگر پنج نفر که آنهم انتخاب اکثر آنان در آن زمان و با توجه به میزان تحصیلاتشان نسبت به کسانی که خلع لباس شدند عجیب می نمود ) ، ما مقاومت کردیم و از ظاهرشدن بدون لباس و عمٌامه در کوچه و خیابان پرهیز داشتیم . نه تنها روضه خوانی ها و بسیاری از دیگر مراسم مذهبی از سالهای 1307 و 1308 ؟ تعطیل شدند بلکه دید و بازدیدهای خانوادگی روحانیان نیز ( مگر در شب های بلند و تاریک زمستان ) تقریبا" متوقف گردید ؛ و همچنان امید وار بودیم که فرجی حاصل شود و نشد !.
نهایتا" شخصا" با توجه به اینکه سرمایه خود را نیز طی این دو - سه ساله هزینه ی زندگی روزمره کرده بودم به ناچار و به حکم اضطرار حاضر به « نوکری دولت » ( که آن روزها به کارمندان می گفتند ) شدم و در واقع به اردوی دشمن پناه بردم.
البته دولت به معنی واقعی وجود نداشت ؛ هرچه بود و نبود در وجود شاه خلاصه می شد و نخست وزیر هم ، غیر از فروغی که وابسته به انگلیس و قدرت امپراتوری انگلیس بود ، هرکس که بود جز معاون شاه و مجری منویات وی نبود . در مقابل مجلس هم هردو ، شاه و نخست وزیر ،  مماشات می کردند ؛ و مجلسی ها هم به نظر می رسید که حتی نیکنام ترینشان ، مگر یکی - دونفر ، با همه ی ادعاهائی که داشتند بیشتر به فکر منافع شخصی خود و حتی ثروت اندوزی بودند و چندان از ملٌت دفاع نمی کردند . در آمد مشروع دولت هرگز آنقدر نبود که مخارج خود ، مخارج مدرنیزاسیون و به قول مردم تمام  بلند پروازی هایش را تامین کند . از زمان مشروطیت و بنام انقلاب مشروطیت مقاومتی صد چندان در مردم به وجود آمده بود که مالیات چیزی خراج بر ملٌت نیست ، خمس و زکوة نیست ، کوچکترین مشروعیت و حقانیت ندارد و به هرترتیب ممکن میبایست از پرداخت مالیات طفره رفت .
این بود که به جای تاسیس ادارات دولتی به هزینه دولت و نهایتا" عموم مردم ، به خصوصی سازی می پرداختند تا هر آنکس که بیشتر و مستقیما" از خدمات انها بهره مند می شود بیشتر و بهتر هم مشارکت کرده سهم خود را پرداخت کند . مدیران موسسات خصوصی ، مثل شرکت تلفن که من به استخدام آن در آمدم ، نیزبه کمتر کردن هزینه ها و به اصطلاح اکونومی کردن امور مجبور می شدند ؛ و درعین حال دو فساد ، یکی سیاسی و دیگری اقتصادی ایجاد می شد :
- چون موسسه عملا" تحت حمایت دولت ایجاد شده و تحت حمایت آن قرار داشت ممکن بود ، البته بسیار به ندرت ، در گوش کردن به مکالمات مردم و جاسوسی کردن برای آگاهی شهربانی ، بپردازد .
- موسسه که حمایت دولت بدون نظارت عملیاتی آن و ضرورت مثلا" تلفن را حس می کرد به سوء استفاده پرداخته به هر نحوی که میتوانست از مشتریان غیر دولتی اخاذی می کرد .
در سال 1309 شمسی ، تلفن که سالها بود در یزد فعالیتی محدود ، گویا ابتدا با ده خط ، داشت شعبه « شرکت سهامی کل تلفن ایران » ( با مسؤولیت محدود ) بود . چون رضا شاه به دلیل عداوت و حتی عناد با یزدی هائی چون سید ضیاء الدین طباطبائی یزدی ، رقیب اولیه خود ، برخی از روحانیان ، و به خصوص برخی از صاحبان آزاده ی صنایع و بازرگانان ، حتی انگلوفیل ها ، از یزد و یزدی خوشش نمی آمد سعی به تحقیر یزد داشت و از این رو ادارات یزد را تابع ادارات مربوطه در اصفهان یا کرمان می ساخت .
شعبه شرکت تلفن یزد هم به جهاتی تابع شعبه شرکت تلفن ملی در کرمان بود و تعداد خطوط آن در سراسر شهر بسیار محدود و مربوط به مراکز حکومتی یا به اصطلاح ادارات دولتی شهر ، چند صاحب صنعت ، بازرگانان بزرگ و اعیان های ثروتمند می شد . 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , شعبه « شرکت سهامی کل تلفن ایران » در یزد , اوضاع یزد در 1310 , اضطرار روحانیان یزد, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 931 تاريخ : سه شنبه 24 دی 1392 ساعت: 16:50

 صیغه

و
« بچٌه صیغه ای »
 
حصر اقتصادی بر چند نوع است ؛ یكی خارجی است ( مثل حصر اقتصادی كنونی ایران توسط انگلیس و آمریكا و... ) ، یكی داخلی ( مثل تدابیری كه یك حكومت ذاتا" دیكتاتوری برعلیه این قشر یا آن گروه و این سیاستمدار یا آن شخصیٌت مخالف خود پیش می گیرد ) ، یكی كلان است ، و دیگری خرد ، و...یكی هم حصر اقتصادی رضاخانی برعلیه رقیبی قدرتمند كه حوزه های علمیه داخل كشور باشند ، به خصوص حوزه های علمیه یزد – مشهد – اصفهان ، كه به ترفند هائی متعدد به صورتی پنهانی و خزنده شروع شده در سال 1306 كاملا" عیان شده است .
اصولا" وضعیت اقتصادی غالب روحانیان بزرگ و مؤمن كه قبل از جنبش مشروطیت ، مگر در امور سیاسی و دیپلماسی و نظامی ، سرنخ تمام امور را در دست داشته اند ابتدا در اواخر حكومت ناصرالدین شاه وبعد به خصوص طی جنبش مشروطیت رو به ركود رفته آنگاه به بحران كشیده شده نهایتا" به وخامت گرائیده است ...
تا قبل از آن قاعدتا" روحانی ئی نمی بوده است كه تا سنٌی حدود بیست و هشت سالگی ازدواج نكرده یا لااقل صیغه ای نداشته باشد ؛ اما با جنبش مشروطیت ، و حاصل آن : قرار داد تحت الحمایگی ایران در سال 1919 و... قدرت گرائی رضاخانی ، مسائل اجتماعی متعددی بروز كرده است ...
بنابر این و به ناچار والدین كه شرایط مناسبی برای ازدواج دائم فرزند طلبه ( سابق ! ) و خلع لباس شده خود فراهم نمی دیدند به مصداق از این ستون تا آن ستون فرج است تقریبا" به موازات شروع خدمت وی در اداره تلفن یزد همسری موقت برای میرزا جواد انتخاب كرده او را به خانه خود آوردند .
بسیاری از خانواده های مذهبی – شهری آن زمان كه توانائی مالی كافی داشتند ، یا به هرحال به اصطلاح دستشان به دهانشان می رسید ، قبل از ازدواج دائم پسرشان ، و محض پیشگیری از انحرافات و جرائمی كه امروز به خوبی قابل تصور است دختر یا به تعدادی كم تر ، زنی را كه معمولا" از اقشار كم در آمد ( یا بیشتر فاقد درآمد ؟! ) جامعه بود به عقد و ازدواج موقت ( صیغه ) پسرشان در می آوردند . این دختر یا زن می بایست :
-         از خانواده ای نجیب باشد
-          خانواده ای بسیار فقیر و به اصطلاح فرصت طلب نداشته باشد.
-           بااخلاق و با تقوا و قابل اعتماد باشد
-          چون دختران خانواده شوهر و ترجیحا" بیش از آنان كارآ بوده در خانه داری به صورت فعال به دیگران كمك كند .
-          معاشرتی بوده بتواند در سطح خانواده با دیگران رفت و آمد كند .
-          و... خیال دائمی شدن و بنابراین بچٌه دارشدن به هیچ وجه به سرش نزند .
بگمانم از هفت پسر حاج میرزاعلی سه نفر آنان قبل از ازدواج دائم دارای همسر یا همسرانی موقت بوده اند .و باز به گمانم ، و بنا به آنچه در حوالی سال 1345 مطالعه می كردم ،مجموعا" در شهر یزد از هر بیست نفر یك نفر صیغه ( زن عقدی غیر دائم ) می گرفته است كه باز برخی از این صیغه ها پنهانی بوده اند و بیشتر در همان منزل والدین خود زندگی می كرده اند ، یا به ندرت منزلی جداگانه داشته اند .
به همچنین باز بنا به تدابیری كه اتخاذ می كردند به ندرت چنین صیغه هائی از شوهر غیر دائم خود صاحب فرزند می شدند ؛ و اگر فرزندی می آوردند به عنوان « بچٌه صیغه ای » در تبعیض با سایر فرزندان پدرش قرار می گرفت ، و چه بسا پدرانی كه عملا" بچه صیغه ای خود را از ارث محروم می كردند...
اما در این میان باز پدرانی بودند كه چنین تبعیضی را ناروا می دانستند و از آنجمله تاجر پوست فروشی بود كه « فرزند صیغه ای » ( پسر ) وی در یزد در مقابل منزل ما منزل داشت ...و قرب و مقام اجتماعی قابل توجهی یافته بود . همین فرزند صیغه ای چون صاحب فرزند نمی شد فرزند صیغه ای ( دختر ) دیگری را به فرزندی خود پذیرفته بود كه این دختر در منزل میرزاجواد سالها در رده دخترانش با آنان همبازی و دمخور شده بود ...
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 1157 تاريخ : 15 دی 1392 ساعت: 21:27

 

 
بنیانگذاری حقیقی تلفن در یزد
 
امروز یك سؤال اساسی برای نگارنده مطرح است: ترفند تضعیف حوزه ها ، كه عملا" به انحلال حوزه علمیه یزد رسید ، را چه كسی به رضا خان یادداده بود ؟ . زیرا این امر باعث می شد كه :
-         حوزه های علمیه تهران و اصفهان و مشهد و یزد و... به عنوان رقیب قدرت مركزی از میدان خارج شوند .
-          اعضاء باسواد حوزه ها در آن بیداد بیسوادی در كشور، و نیاز به افراد باسواد برای كارهای دولت مدرنیزاسیون ، به خدمت دولت درآیند .
كه این هردو به نفع رضا خان و حامیان وی بود ؛ به اضافه این كه به نظر می رسد ترتیبی اتخاذ كرده اند كه ، صرفنظر از مراجع بزرگ و روحانیان روستاها و...،  طلٌاب جوان مستعد خلع لباس شده و نا امید از ادامه تحصیلات حوزوی ، به خدمت دولت درآیند .
از همان حوالی سال 1308 شمسی ؟ از مجاری مختلفی به میرزاجواد كه درس ریاضی را در حوزه علمیه خان زیر نظر آیت الله شیخ جلال الدین آیت اللهی به خوبی فراگرفته بود و در فراگیری و به كارگیری حساب سیاق خود را برتر از غالب همدورگانش نشان داده بود كارمندی دولت پیشنهاد شده بود با توجه به این كه برای وی ( و امثال وی ) راهی جز كارمندی دولت باقی نمانده بود ؛ وبه خصوص برای وی طی دوره طولانی بلاتكلیفی و بیكاری ، سرمایه ای باقی نمانده بود كه به شغل عطاری ، كه در شراكتی موقت با یكی از عطاران مشهور یزد ، آموخته بود بپردازد .
كار به عنوان معاون - حسابدار اداره تلفن یزد را به میرزا جواد پیشنهاد دادند ؛ اداره ای كه سالها بود خانه ای را پشت شاهزاده فاضل ؟ در اختیار داشت و چند (20 ؟ ) خط تلفن هم به ادارات دولتی و معدودی از کارخانه ها و حجره ها و اعیان داده بود ، امٌا عملا" وجود خارجی نداشت ! ؛ گویا در تهران نورچشمی ئی به عنوان رئیس اداره جدید التاسیس تلفن یزد در نظر گرفته بودند كه قرار بود با تجهیزات فنی مربوطه به زودی وارد یزد شود . میرزا جواد به اجاره کردن حقیقی محل و مهیا كردن آن و در نظر گرفتن چند همكار اقدام كرد تا رئیس غیر بومی و غیر روحانی ( كه به خصوص در مورد ادارات دولتی شهرهائی چون یزد و تا حدودی مشهد و اصفهان از اصول تحكیم قدرت رضاخانی بوده است ) با تجهیزاتی بیش از قبل و کافی  وارد یزد شود ، رئیسی كه حتی برخلاف انتظار بر كاربرد تجهیزات تلفن تسلط نداشت و موقع بازرسی تلفن كشی در یزد در شهر گم می شد ، و...
دو نفركارگربرای نصب تلفن ها در یزد استخدام شده بودند كه همان روزهای اوٌل هرچه میخ طویله در یزد بود خریدند و شروع به سیمكشی ...
یكنفر به عنوان « فرٌاش » استخدام شده بود كه چندین وظیفه مختلف را انجام می داد .
دونفر به عنوان « تلفنچی » كه به آنها « مركز » میگفتند استخدام شده بودند كه یكی از آنان ، بنام عباس ؟ در كمال بیسوادی ، استعدادی باورنكردنی در امور فنی تلفن داشت و تلفن یزد مدیون وی و كوشش های شبانه روزی اوست .
میرزاجواد ظاهرا" حسابدار امٌا در واقع همه كاره اداره بود و رئیس با گفتن « جناب آقای معاون » به وی ! همه امور را به وی محول می كرد و ترجیح می داد در منزلش كه مجاور اداره بود نزد خانمش باشد ...
چندی نگذشت كه میرزا جواد صرفنظر از لباس كه كت و شلوار و كلاه پهلوی به تن كرده بود از سوی همین آقای رئیس مجبور به استفاده از كراوات شد !!! . والٌا همین حقوق ماهانه 45 تومان ( سید ابوالحسن حائریزاد با تعجب بسیار به وی گفته بود یعنی تو واقعا" بین یك ششم تا یك هفتم من حقوق می گیری ؟! ) که شش ماه هم بود که به تاخیر افتاده بود و حالا جمع شده مبلغی شده بود را از دست می داد .... و سالها سال طول كشید بدون این كه رئیس بی خیال عوض شود یا كارمند جدیدی به آنان اضافه شود ؟ یا لااقل ابلاغ رسمی معاونت بنام وی بخورد
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 893 تاريخ : جمعه 13 دی 1392 ساعت: 3:10

 
فریاد از تفرقه !
 
تفرقه در حوزه علمیه ، و از آنجا بین مردم یزد ، در زمانی صورت می گرفت كه بیش از مدت كوتاهی از اراتحال آیت الله آقا سید یحیی نگذشته بود و شاید بیش از هشت - ده نفر از مراجع یزد ادعای جانشینی ایشان را داشتند ! ... در این میان بزرگانی چون حجت الاسلم والمسلمین آقا سید احمد مدرس ، و حجت الاسلام والمسلمین آقا سید محمد آیت اللهی ، وحتی جوان ترین این علما كه آقا شیخ احمد علومی باشند اصولا" ، و به حق ، كسر شان خود می دانستند كه با معارف و اوقاف همكاری كنند ؛ حوزه علمیه قم نیز از دخالت در این امر كراهت داشت ؛ لذا یكی از این هشت – ده نفر كه نه تنها خود بلكه اجداد روحانیش نیز به جاه طلبی و تقرب به حكومت و معارضه با سایر روحانیان یزدی شهرت داشتند مسؤول امتحانات یزد گردید ؛ و مهمتر از آن طلبه روضه خوان زاده ای سی ساله كه كوچترین شانسی برای خود درحفظ لباس نمی دید عملا" نماینده نظمیٌه ؟ در گروه پنج نفره ممتحنان یزد گردید ....
نتیجه این كه حتی برخی ازبزرگترین روحانیان یزد ( كه تقریبا" هیچكدام برای امتحان حاضر نمی شوند ) حق داشتن عمٌامه نمی یابند و میرزا جواد كه كه زبان انگلیسی نمی دانسته است نهایتا" در سال 1309 ، در سن 28 سالگی ، از پوشیدن لباس روحانیت منع می شود .     
 

 

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 796 تاريخ : پنجشنبه 12 دی 1392 ساعت: 15:46

6 دی
روز قلم قرمز بر حوزه های علمیه ایران
مگر ، تا حدودی ، حوزه علمیه قم...
 
سال 1307 یكی از آن سالهائی است كه مجموعا" تاریخ برعلیه یزد و یزدی ، به خصوص روحانیت یزد ، ورق خورده است . بخشی از روحانیت یزد تاسیس بانك ملی در سال 1306 را نوعی رسمیت بخشیدن به رباخواری، و آنهم با سوء استفاده دولت می دانسته است . اكثر بازاریان یزد راه آهن سراسری ایران را جاده ای برعلیه شاهرگ شوسه جنوب شرقی به شمال غربی و موقعیت ممتاز تجاری یزد بر سر این راه ، مشهور به راه ادویه ، و آنهم با دریافت مالیات قند و شكر از مردم این شهر برای ساختن راه آهن برعلیه خود ! می دانسته اند .
سال 1307 ، زمانی كه شهید فرخی یزدی ، عنقریب نماینده یزد در مجلس هفتم شورای ملی ، به حمایت از حكومت رضاخانی ، و در اینجا به حق ، در اداره روزنامه طوفان جشن الغاء كاپیتولاسیون برپا كرده بوده است ؛ روحانیون فهیم این شهر نگران چند و چون قانون مدنی ، شرایط وكالت دادگستری ، و قانون متحد الشكل كردن لباس عموم مردم ( كت و شلوار و كلاه پهلوی ) بوده اند . وكالت حاج امین الضرب اصفهانی ، یکی از بزرگمالکان و شقی بهره کشان سابق در یزد ،  در مجلس از تهران كه عداوتی چند با تجار بزرگ و متدیٌن یزد داشته است ، و وضع قانون انحصار تریاك كه برعلیه كشاورزان و بازرگانان تریاك یزد به عنوان بهترین تریاك جهان عمل می كرده است ، نیز به زیان مردم این شهر تمام می شود . اما صرفنظر از دستگیری و تبعید سید حسن مدرس آنچه كه اضمحلال حوزه علمیه یزد را قانونی كرده است قانون توحید لباس مصوب 6 دیماه 1307 شمسی است .
بنا به این قانون :
ماده دوم – طبقات هشتگانه ذیل از مقررات این قانون مستثنی هستند : اولا" مجتهدین از مراجع تقلید كه اشتغال به امور روحانی داشته باشند . ثانیا" مراجع امور شرعیه دهات و... ثالثا" مفتیان اهل سنٌت ... رابعا" پیشنمازان اهل محراب . خامسا" محدٌثین كه از طرف دونفر از مجتهدین مجاز اجازه روایت داشته باشند . سادسا" طلٌاب مشغلین به فقه و اصول كه در درجه خود از عهده امتحان برآیند .سابعا" مدرسین فقه و اصول و حكمت الهی ...
بنا به ماده شش قانون، طلاب شاغل در فقه و اصول میبایست از عهده امتحاناتی كه از آنان گرفته می شد برآیند . اما موادی درسی چون تاریخ و جغرافیا و ریاضی و به خصوص زبان انگلیسی كه در حوزه ها تدریس نمی شد در این امتحانات گنجانده بودند كه طبیعتا" میرزا جواد و امثال میرزا جواد از عهده آنها برنمی آمدند .
مردودی در این امتحان نیز به مفهوم خلع لباس روحانیت و به خصوص عدم حقٌ استفاده از عمٌامه ؛ و مهمتر از آن مشمولیت خدمت وظیفه و رفتن به « اجباری » بود .
اما مهم تر از همه قانون نبود ، بلكه به اصطلاح نود و نه درصد قضیه در این بود كه چه كسی و به چه منظور شخصی و چگونه این قانون را اجرا كند . پس از این كه دولت قبول كرد كه این امتحانات به صورت سراسری در تهران برگزار نشود ( كه شاید اگر می شد به نفع روحانیان یزدی یا لااقل كمتر به ضرر روحانیت یزد بود ) مسؤولیت امتحانات مربوطه برعهده اداره معارف ( آموزش و پرورش ) و اوقاف هر محل نهاده شد .
 

 

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , شهر یزد , حوزه علمیه , خلع لباس روحانیان, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 827 تاريخ : چهارشنبه 11 دی 1392 ساعت: 15:57

كودتا برعلیه حوزه علمیه یزد
 
سالهای 1306 ، 1307 و 1308 شمسی سالهای پایان بخشی حقیقی بر قدرت همچنان بزرگ حوزه علمیه یزد محسوب می شود . ابتدا فاجعه فوت آیت الله آقا سید یحیی ، پس از سالها بیماری ، رخ می دهد ؛ كه می گویند تقریبا" تمام مردان و بیش از نیمی از زنان شهر یزد در مراسم تشییع و به خاك سپاری ایشان شركت داشته اند (1) و چنین جمعیتی یكجا هیچگاه تا انقلاب اسلامی در سال 1357 تكرار نشده است .
آنگاه نوبت فشارهای مستقیم و غیر مستقیم عوامل رضاخانی در یزد بر خانواده های بزرگ مذهبی یزد ( آیت اللهی – علومی – كرمانشاهی – مدرس و مدرسی و... ) رسیده است . ازجمله با قائل شدن تبعیضاتی شدید در اجرای قانون نظام وظیفه عمومی كه خود موجب اعتراض روحانیت یزد بوده است با چشم پوشی از برخی از فرزندان سرمایه داران بازاری یا برخی از فرزندان روضه خوانان وابسته به حكومت در جلب و اعزام طلبه ها و فرزندان روحانیان بزرگ به اجباری عمد داشته اند كه در این راستا فرزند سوم حاج میرزا علی به نام آقا جعفرآقا در حوالی سال 1315 و 1316 ش به خدمت اجباری در تهران اعزام می شوند .
مبارزه روحانیت با حكومت رضاخانی تقریبا" درتمام ایران علنی شده بوده است . پس از مطلع شدن مردم از جریانات مختلف ضد مذهبی و به خصوص كتك خوردن شیخ بافقی از شخص رضاخان ، كه به حجاب خانواده اش در حرم حضرت معصومه (ع) ایراد وارد كرده بوده است ، احساسات مردم مسلمان و به خصوص روحانیان یزد بر علیه حكومت رضاخانی به اوج می رسد .
در سال 1306 پس از هماهنگی هائی كه بین روحانیان سراسر ایران حاصل می شود میرزا جواد در معیت حاج میرزا علی ، پدر خود به مجمع قم می روند حال آنكه در همان زمان نیمی بیشتر از روحانیان یزد ، به هردلیل یا به هربهانه از این امر سرباز می زنند . اما در قم نیز با اختلافاتی در درون حوزه مواجه می شوند ؛ و این تجمیع كه ظاهرا" برعلیه قانون اجباری و در واقع برعلیه سیاست های ضد مذهبی رضاخانی بوده است آنطور كه باید و شاید مؤثر واقع نمی شود . سهل است ، به زودی در اصفهان عواملی پشت پرده به بهانه عزاداری در فوت حاج آقا نورالله هیئت تیغ زنی به راه می اندازند كه طی آن دونفر تیغ زن غافل از شدٌت جراحات وارده برخود فوت میكنند و افكار عمومی را به نفع سیاست های ضد مذهبی رضاخان ترمیم می كنند ؛ و این سنٌت استفاده از هیئت های عزاداری ( كه لوطیانی كم اعتقاد در راس آنها قرار داشته اند ) برعلیه روحانیت حقیقی كشور به جامی ماند تا به تدریج ، و به خصوص پس از فوت آیت الله بروجردی ، به مخالفت با خود حكومت سلطنتی تبدیل می شود .
در 1308 بنا به قانون متحد الشكل كردن البسه تمام حوزه های علمیه سراسر كشور ( مگر تا حدودی حوزه علمیه قم ) به تعطیلی می گراید كه دراین میان می توان گفت حوزه علمیه بزرگ یزد در واقع منهدم می شود : در یادداشت بعدی...
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , حوزه علمیه یزد , ظلم رضا خانی, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 865 تاريخ : چهارشنبه 11 دی 1392 ساعت: 15:49

دو دستگی ها در شهر یزد 


یکی از بزرگترین مسائل اجتماعی ِ ظاهرا" فرهنگی امٌا باطنا" اقتصادیِ ما دودستگی هائی بود که در شهر یزد ایجاد شده بود یا به وجود آورده بودند ؛ و نوعی پدر کشتگی ، به ویژه در سالهای پس از ظهور باب ، مردم را به دوگروه  شیخی و بابی در شمال و شمال شرقی شهر ( به ویژه سادات و غیرسادات مهاجر از شیراز و خراسان در محلٌه های فهادان و جنگل ) و شیعه دوازده امامی از بازار خان و میدان امیر چقماق به سوی جنوب و جنوب غربی شهر بود که تا زمان کودکی و نوجوانی و جوانی من تا حدود 1305 هنوز هم کم و بیش حسٌ می شد .
بی طرف ماندن تقریبا" غیر ممکن بود و آخوند ملٌا اسماعیل عقدائی یزدی و اجدادما که نیابت ایشان را هم داشته اند نتوانسته بودند از این اختلاف و به خصوص خشونت های حاصل از آن جلوگیری کنند ، و به تدریج چون یکی از عموهای پدر بزرگم ( حاج حسین آقا پدر ... آقا علیرضا وثوق ) از بزرگترین تجٌار قماش در بازار بوده است و حامیان مالی و مروجین بابیٌت در یزد هم رقبای ایشان در امر تجارت پارچه در یزد بنام سادات شیرازی بوده اند خود نیز خواه نا خواه در مقابله با بابی ها قرار گرفته اند و در مورد مسافرت بدون بازگشت جدٌمان حاج میرزا علیرضا شریف ، اعلم شهر یزد پس از ملٌا اسماعیل ، به عتبات عالیات هم برخی از مردم احتمال شهادت ایشان بین راه و به دست بابیان را می دادند که ما از آن خبری درست و حسابی نداریم .
 و وقتی این موضوع در باره خانواده پدر بزرگم شدٌت یافته بوده است که می گویند در زمان مشروطیٌت همان فهادانی ها و جنگلی ها و معدودی پشت باغی به مسجد و مقبره ملٌا اسماعیل ریخته اند و حوزه علمیٌه پدربزرگم آقا میرزا محمد جعفر را به هم زده اند و گویا همان افراد هم بوده اند که تعدادی از سنگ قبرهای مقبره ملٌا اسماعیل را نیز برده اند و پس از این جریان پدرم به دامادی آیت الله العظمی آقا سید یحیی موسوی یزدی مفتخر می شوند و این امر باز برخی از کینه ها را بیدار می کند . چرا ؟
چون موقع نمازِ آقا عوام الناس دونفر بابی رانزد ایشان می برند که گویا جنایاتی مرتکب شده اند یا لااقل خلافکار بابی هستند ( و از کارگران بلدیٌه در میدان شاه طهماسب ...؟ ) آقا که فرصت کافی در آن موقعِ نماز نداشته اند تا حکم شرعی بدهند  می گویند « نیستشان کنید » ( یعنی فعلا" از جلوی چشم من دورشان کنید ) ؛ امٌا مردم که کینه ای از بابیان به دل داشته اند این گفته را به حساب فتوای آقا سید یحیی نهاده آن دونفر بابی را می کشند !!! ... و پس از این جریان پدرم دااماد آقا سید یحیی می شوند ... و در مقابله بیشتر با بابی های پرخاشگر یزد .
از طرف دیگر ما ، موقع کودکی من ، در محلصه میدان شاه طهماسب زندگی می کردیم . این میدان بیشتر مرکزیٌت نعمتی های یزد را یافته بود ؛ و بعدا" جانشینانشان که هیئت های عزاداری حسینی برپا کرده بودند ، هیئت های عزاداری چهار منار ، مصلی ، و... به خصوص هیئت مشهور میدان شاه ، و نخلی ساخته در میدان شاه مستقر کرده بودند که هنوز هم هست . بلند کردن این نخل در روز عاشورا اگرچه برای عزاداری امام حسین بود امٌا در عین حال شاید برای « عرض اندام » و زور آزمائی غیر مستقیم در برابر حیدری ها که نخل میدان امیر چقماق را بلند می کردند نیز بود .
حیدری ها و مردم کوچه آب انبار هاشمخان تا شاهزاده فاضل و... بیشتر از حکومتی های یزد و تجار برزگ بودند حال آنکه نعمتی ها بیشتر از قشر کارگر و کاسبکار خرده پا بودند که تمرکز کارگران شعربافی در محله شیخداد بود . در آنجا آخوند ملٌا جواد که شوهر خواهر آقا سید یحیی هم بودند در مقابل مظالم حکومتی ها و تجار که بیشتر از همان محله های فهادان و جنگل و گرایش حیدری و... بودند کوتاه نمی آمدند و سازشکاری به هیچ وجه در کارشان نبود . این نیز به اختلافات بین اقشار و محله های شهر اضافه می شد ...
طبیعتا" در پی این مبارزه شاید ناشی از فقر و نابرابری ، منتهی در لباس مذهب ، دودستگی هائی محلی و صنفی و... پدیدار می شد که یکی - دوتا نبود و سبب بدبختی و بدبختی بازهم بیشتر مردم شهر یزد می گردید .
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , شهر یزد , دودستگی ها, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 1280 تاريخ : سه شنبه 10 دی 1392 ساعت: 21:00

 

 نخستین بار که به منبر رفتم


نخستین منبر رفتن برای سخنرانان و مبلغین مذهبی شیعه دوازده امامی ، یا به اصطلاح نخستین روضه خوانی ، که اکثرا" هم سعی می کردند در دهه ی عاشورا ، و به قول خودشان به برکت خون حسین (ع) ، صورت گیرد ، اکثرا" دشوار بود  و غالب طلبه ها که برای تمرین در مدرسه ( حوزه علمیه ) برابر گروهی از همدوره ئی های خود به منبر می رفتند مجبور می شدند که نخستین سخنرانی - روضه خوانی خود را در روستائی که برای آنان تعیین می شد انجام دهند تا بعد از گذشت چند سال و یافتن مهارت کافی در خود شهر به منبر بروند .
امٌا برای خاندان های بزرگ روحانی یزد ، وضع فرق می کرد ؛ و طلبه هائی که از خاندان های آیت اللهی - مدرسی - و تا حدودی اردکانی و علومی - مدرس - طباطبائی - امامزاده ای - و... بودند به دلیل کثرت اعضاء این خاندان ها ، و روابط اجتماعی گسترده شان ، در همان شهر یزد محلٌ یا محل هائی برای منبر رفتن می یافتند ؛ که آنهم سعی می شد نخستین منبر ، یا نخستین منبرها در مجلسی که بانی آن خودی و تعداد قابل توجهی از مستمعان آن از خودی ها بودند صورت گیرد . .
هنوز دو - سه سال به سلطنت رضا شاه مانده بود ، و به گمانم شانزده ساله بودم که مردم میدان شاه طهماسب ، با وجود آنکه شش - هفت سالی می شد که از آن محلٌه به محلٌه مصلٌی عتیق رفته بودیم ، همچنان مرا « بچٌه محل » خود می دانستند و البتٌه به رعایت پدرم حاج میرزاعلی ، و پدر بزرگم ، آقا آسید یحیی که در آن زمان مرجع اعظم یزد بودند مرا به روضه خواندن در دهه ی عاشورا دعوت کردند . من در خانه ای در شمال شرق میدان شاه طهماسب به دنیا آمده بودم که جنوب آن بازارچه ی میدان شاه ( فعلا" آن محل در وسط منتهی الیه بخش غربی خیابان قیام در محل وصل به میدان قرار گرفته است ) بود و در جنوب بازارچه میدان تره بار شهر ، که هیزم و زغال و امثال آن نیز در آنجه تخلیه می شد ، قرار داشت ؛ و آن سالها دهه ی عاشورا در آنجا روضه خوانی می شد .
در آن زمان ها انگار حکم آمده باشد که پسران و به خصوص نخستین فرزندان ذکور هر خانواده باید حتما" شغل پدرشان را دنبال کنند ؛ و من هم قاعدتا" می بایست جانشین پدرم بشوم که در آن زمان مدرس حوزه ی علمیه خان ، ودر آنجا از معاونان آقا سید یحیی بود ند ، امامت جماعت مسجد مصلی عتیق به عنوان یکی از پررونق ترین مساجد یزد در آن زمان را برعهده داشتند ، مرجع امور شرعی چند محلٌه بزرگ شهر بودند و گرچه خود به « روضه خوانی شِداد و غلاظ » اعتقاد نداشتند امٌا با اعتقاد موکد به نفع تبلیغی آموزشی اینگونه مجالس به روضه خواندن هم می پرداختند . 
حقیقتش این است که من اشتیاق به منبر رفتن و روضه خواندن  را نداشتم ؛ و با تشویق دیگران که ذوق و شوق حرفه را هم به تدریج خواهی یافت ، و تقریبا" بالاجبار ! ، به منبر رفتم .امٌا به دلیل همان عدم رغبت کافی ، منبر داریم خوب نبود ؛ و به خصوص لحنی خوش نداشتم . بنابر این اگر چه از همان حوالی 1298 و 1299 شمسی کم و بیش همچنان به تحصیلات مذهبی ادامه دادم امٌا با وجود ملبٌس بودن به لباس روحانیٌت تا حوالی 26 - 27 سالگی ( که توسط حکومت رضا خان خلع لباس شدیم ) چندان علاقه ای به منبر رفتن نداشتم ؛ و تحصیلات مذهبیم بعدا" در سالهای 1323 و 1324 ، موقع گرفتن مجوز دفتر ازدواج و دفتر اسناد رسمی که در آن زمانها فقط به افراد مجتهد یا قریب الاجتهاد می دادند به دردم خورد ؛ که مجوز قریب الاجتهادی با تاکید بر استفاده برای دفاتر را که در اصفهان از آیت الله اصفهانی گرفته بودم به اداره ثبت اسناد و املاک یزد دادم و دفتر گرفتم و با لباس یقه آخوندی و در زمستان هم غالبا" با عبا امٌا ملبس به کت و شلوار و به گفته آن زمان ها ( مکلٌا = دارای کلاه ) به امور مذهبی - ازدواج و اسناد رسمی پرداختم . روحانی و به خصوص واعظان می بایست صد در صد روحانی باشند ؛ و این یک امری است که بسیار بسیار دشوار است و آدم نمی داند در آن دنیا جواب خدا را چه بدهد ....
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , روضه خوانی های یزد , به منبر رفتن, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 859 تاريخ : سه شنبه 10 دی 1392 ساعت: 20:51

 

روضه خوانی ها در یزد

صد سال قبل از این
 
در دهه 1300 ، که هنوز رضا شاه هم چندان قدرت نگرفته بود ، روضه خوانی و روضه خواندن در شهر یزد خیلی خیلی مهم بود ؛ و در مواردی عملا" همین وعاظ و روضه خوان ها بودند که بر یزد حکومت می کردند ؛ چرا که به زبان عموم مردم فرهنگسازی می کردند . مبانی زندگی اسلامی را مکرر و متعدد به گوش مردم می خواندند ، و شهری را می ساختند که مجموعا" جامعه اش بری از قتل و غارت ، هتک ناموس ، و حتی طلاق بود . طلاق به ندرت اتفاق می افتاد ؛ دزدی در شهر به حدٌی نادر بود که برخی در ورودی خانه ها از شب تا صبح باز میماند و هیچ خبری نمی شد . اینهمه دربند و قفل و زنجیر در ورودی برای اوقاتی مهیٌا شده بود که برادران ! ایلات عرب ، و بسیار بیش از آنها ایلات لُر از غرب و جنوب ؛ و نیز گروه هائی از ترکان قشقائی و روستائیان همراه آنان از سوی ابرقو و دهشیر و ... به شهر حمله می کردند ؛ و چیزی برای مردم شهر باقی نمی نهادند ؛ بخصوص که غالبا" به صورتی پنهانی با حاکم ایلیاتی شهر نیز زد و بند داشتند ؛ و مجتهد و حاکم شرع هم که در آنزمان آقا بزرگ آقا سید یحیی ( ایت الله العظمی آقا سید یحیی موسوی یزدی ) بودند دار و دسته و سپاه و لشگری نداشتند که از پس آنان برآیند . متاسفانه غارتگران گاهی از بین روحانی نمایان و سادات نمایان خراسانی و جز آن هم مورد حمایت واقع شده طلٌاب را نیز به اشتباه ، یا لااقل تردید ، می انداختند .
مجموعاگ آموزش یا فرهنگ سازی بین مردم شهر یزد توسط دو مرجع مختلف صورت می گرفت :
بدآموزی :
توسط همین غارتگرانی که گاه بنام خان و... در شهر یزد ساکن می شدند ، و به صورت لوطی یا در هر حال قدرت محل در می آمدند؛ و فرهنگ غلط خود را اشاعه می دادند ...
طرفداران و حتی کودکان کوچه و بازار که مسحور قدرت این گروه شده به پیروی از آنان از رکیک ترین فحش ها تا شنیع ترین اعمال را سرلوحه رفتار خود قرار داده بودند ، و معملا" لاط ( مخفف لاطی ) یا الواط نامیده می شدند .
آموزش صحیح
توسط چند مرجع اصلی صورت می گرفت :
1 - خانواده که در نبود رادیو و تلویزیون و... انحصار آموزش نو نهالان را در دست داشت ؛ و می بینیم که هم اکنون هم (1347 * ) مردم تاثیر تربیت خانواده را بیش از سایر مراجع دانسته می گویند فلان کس « تربیت خانوادگی » ندارد ...
2 - ملٌا که آموزش قرآن و کتاب حافظ به کودکان را بر عهده داشت و معمولا" به تعلیم کودکان پنج ساله به بالا می پرداخت
3 - مکتبدار که با آموزش کتاب نصاب الصبیان ، نوشتن و خواندن و حساب سیاق و... حکم دبستان ، و البته مذهبی ، در آن زمان را داشت .
4 - علوم حوزوی اگر کسی پس از مکتب هم به تحصیل ادامه می داد که شاید قریب به یکهزارم مردم هم بنیه مالی لازم را برای چنین تحصیلاتی نداشتند ؛ یا غالبا" از عهده ی آن بر نمی آمدند .
5 - درس استاد کار ، در محل اشتغال
6 - روضه خوانی ها که از همه مهمتر بود . کودکان از همان اوان کودکی در مجالس روضه خوانی شرکت می کردند ؛ به دلیل رعایت حرمت مجلس عملا" با سکوت تمام وبه دقت به سخنان خطبا و وعاظ گوش فرا می دادند ؛ وآموزش عمومی و فرهنگ عمومی مردم یزد طی ، تا آنجا که من به یاد می آورم ، 1290 تا همین 1347 که مردم یزد را همه جا مردمی خوب و درستکار ، و نهایتا" با فرهنگ و تمدن برتر ، معرفی می کند و یزد را به دلیل ایمان و اعتقاد حقیقی مردمش به دین مبین اسلام ، امن ترین شهر معرفی می کند تحت تاثیر همین روضه خوانی ها و نهایتا" حوزه علمیه یزد بوده است ....
 
* این مطالب در سال 1347 توسط علیرضا آیت اللهی یادداشت و پس از آن ویرایش شده است .
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : روضه خوانی , یزد , قرن 13 ه , ش , آموزش عمومی , امنیت, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 1152 تاريخ : شنبه 7 دی 1392 ساعت: 12:32

از حدود 1290تا زمان جوانی من ، سالهای 1300 - 1310 ، مسئله ی نبود ِنظم و امنیٌت حرف اوٌل را در شهر یزد ( نسبت به سایر شهرها ئی که اخبارشان را می شنیدیم ) می زد و اگر هم می گفتند که موقع کشته شدن ناصرالدین شاه مردم به خیابان ها و میدانهای تهران ریخته و عزاداری می کرده اند که « بی پدر شدیم » و او را شاه شهید لقب داده بوده اند لابد به همین دلیل بوده است که از دوران پس از وی بیم داشته اند .
همین که ناحقٌی به وجود می آمد خطاب به ظالم یا دیگران می گفتند : « مگر مملکت شاه ندارد » ؟ ، و این سروده هم ( که بگمانم از مولانا باشد ) مشهور است که :
هرکه گریزد زخراجات شاه
بارکش غول بیابان شود
قبل از تولد من مردم یزد ، به خصوص روستائیان ، فکر می کرده اند که مشروطیت یعنی اینکه دیگر شاه حق ندارد از آنان مالیات بگیرد . با جریان مشروطیت مالیات دادن چندان جائی نرفته بوده است امٌا تا حدٌ و حدودی زور حکومتی از سر مردم برداشته شده بوده است و به اصطلاح آزادی نسبیی یافته بوده اند که این آزادی بسیار بیشتر به نفع بزهکاران فرصت طلب بوده است تا دست به سرقت و زورگیری و امثال آن بزنند . این وضع ادامه یافته بود و تشدید شده بود تا این که در زمان کودکی من :
از طرفی عوامل قلدر حکومتی مثل فلان نایب و نوٌاب ها و...که برای خودشان دارو دسته و اسب و زنجیر زن و تفنگچی داشتند مردم را می چاپیدند .
از طرف دیگر در اکثر قریب به اتفاق موارد حاکم قاجاری یزد دزد از آب در می آمد و شروع می کرد اضافه برمالیات به باج گیری و زور گیری از مردم و حتی غارت منازل در روز روشن یا همدستی با سارقان شبانه ...
از طرف دیگر هم ، به خصوص در سالهای خشکسالی متوالی عشایر فارس ( عشایر عرب اطراف داراب و نیریز - بهارلو - بختیاری - کهکیلویه ای و... . محرٌر ) از جادٌه های تفت ، ندوشن ، و مهریز و بیش از همه از جادٌه تفت به منظور غارت شهر به یزد می تاخته اند به نحوی که یکی دوبار به املاک ما در نیر و حلال آباد نیر هم حمله کرده بوده اند ؛ تصرف عدوانی کرده بودند و در آنها ساکن شده بودند و... به نحوی که وقتی من هنوز بچٌه بودم و به مکتب نمی رفتم یکی - دوسال از اینکه به نیر برای ییلاق برویم کمی بیم داشتیم . .
معدودی از این عشایر سارق و غارتگر که در یزد به « فارسی ها » مشهور بودند در روستاهای پشتکوه ساکن شده بودند ؛ و معدودی از اهالی محل هم به آنان پیوسته بودند ؛ و دیگر چندان جای ما در ییلاق پشتکوه نبود و به همین دلیل هم به تدریج آنجا را رها کردیم و برای ییلاق رفتن به هنزاء که در آنجا هم اجداد ما از حاج عزیز چیت ساز علاقه ( املاک ) داشته اند و حاج میرزا علیرضا شریف یک خانه اعیانی و مجلل داشته است  می رفتیم و در همین خانه ساکن می شدیم . مردم هنزاء و به خصوص بنستان که خانه مزبور در آنجا بود پدرم را بسیار دوست داشتند و ، تقریبا" ، هرکاری که می گفت انجام می دادند .
 

 

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : امنیٌت , هرکه گریزد زخراجات شاه , راهزنان فارسی , نیر , هنزاء, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 1034 تاريخ : جمعه 6 دی 1392 ساعت: 18:05

لینک دوستان